هانیه ساداتهانیه سادات، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

هانیه دختر ناز مامان

بدون عنوان

عزیز دلم سلام امروز آخرین روز تعطیلات تابستونه.من هم از فردا باید مجددا برم مدرسه.شما رو هم تو یه مهد کودک که خوشبختانه دخترخاله عزیزم اونجا مربیه ثبت نام کردیم. خدا رو شکر عکس العمل بدی نسبت به محیط مهد نشون ندادی. خیلی نگرانم آخه خیلی به من وابسته ای. عسلکم 16 شهریور قصد داشتم جشن تولد مفصلی واست بگیرم آخه الان بهتر این مسایلو درک میکنی. اما منو باباجون بعد از همفکری با هم  تصمیم گرفتیم امسال جشنو برگزار نکنیم فقط به خاطر این که خواهر عزیزم با دیدن جشن تولد شما غصه نخوره.آخه اونم حتما دوست داشت واسه دختر 2 سالش جشن تولد بگیره اما وضعیت فاطمه جون جایی واسه جشن و شادی باقی نذاشته.به هر حال تصمیم گرفتیم یه جشن کوچولو با حضور خونواده ...
31 شهريور 1391

فاطمه عزیزم

    دوستای گلم سلام از لطف همگیتون صمیمانه سپاسگزارم. فاطمه عزیزم با اصرار خواهرم مرخص شد.دکتر هم تاکید کرد حتما باید 24 ساعته از ماسک اکسیژن استفاده کنه. واسه همین یه دستگاه اکسیژن ساز خریدن و هر 8 ساعت آمپول مخصوصی رو بهش تزریق میکنند. از طریق بینی هم تغذیه میشه. از خدای مهربون میخوام به حق خون به ناحق ریخته امام حسین (ع) همه بیمارا  رو شفا بده.   ...
3 تير 1391

یا من اسمه شفا و ذکره دوا

خدایا دلم گرفته خدایا دارم از غصه دق میکنم خدای مهربونم فاطمه عزیزم حال خوبی نداره خودت میدونی چه عذابی میکشه میگن ریه هاش داره از کار می یفته این یعنی اگه یه لحظه ماسک اکسیژنو بردارن .... دیروز ریه شو تخلیه کردن.آخه عفونت کرده و نمیتونه نفس بکشه. فاطمه عزیزم دیگه نمیتونه غذا بخوره. خدایا دیگه نمیتونم تو این وضعیت ببینمش.خواهر عزیزم اونقدر غصه فاطمه رو خورده که جز پوست و استخون چیزی ازش نمونده. از شدت ناراحتی چند روزه غذا نخورده. بابای فاطمه هم کارش شده گریه و زاری. دیروز تو اتاق اونقدر گریه کرد که همه رو به گریه انداخت.فاطمه عزیزم با چشای قشنگش باباشو دنبال میکرد.آخه دخترا عاشق باباشونن.نمیتونن گ...
26 خرداد 1391

بدون عنوان

دختر گلم سلام متاسفانه مدت زیادیه که پست جدید نذاشتم.آخه خیلی گرفتارم.تا یکی دو هفته پیش درگیر انتخاب رشته بودم. از چند روز پیش هم فاطمه مجددا حالش بد شد و الان تو بیمارستان بستری شده . اصلا حال و حوصله هیچ کاری رو ندارم.حتی تایید کامنتها و سر زدن به خاله های مهربون.دلم واسه همشون تنگ شده. انشاالله تو یه فرصت مناسب می یام و واست مطلب جدید میذارم.   الهی و ربی من لی غیرک ...
25 خرداد 1391