هانیه ساداتهانیه سادات، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

هانیه دختر ناز مامان

فاطمه عزیزم

انا لله و انا الیه راجعون هانیه عزیزم سلام روز دوشنبه فاطمه عزیز رو دفن کردیم. نمیدونی چقدر نورانی و زیبا شده بود. به خدا مثه فرشته ها بود بعد از غسل که بدن نحیفشو تحویل دادن نمیدونی چه غلغله ای به پا شد. من و خاله فاطمه سعی میکردیم جلوی خاله جونو بگیریم تا پیش بچه نره و اونو تو اون وضعیت نبینه. اما آخرش تسلیم شدیم. منم بعدش رفتم جلو. اما..........همین که چشمم به صورت بی روح فاطمه عزیزم و اون پنبه هایی که داخل دهانش گذاشته بودن افتاد از حال رفتم. بعد از لحظاتی صدای باباجون و مامان جونمو شنیدم که مدام قربون صدقه م میشدن. دلم میخواست من جای فاطمه میرفتم. سریع خودمونو رسوندیم به قبرش. خدای من چه قبر کوچکی بود.مامان و بابای فاطمه جون برا...
19 بهمن 1391

بدون عنوان

سلام هانیه عزیزم علی رغم میل باطنیم اومدم تا بگم که امروز ساعت 2 بعدازظهر پس از 2 سال بیماری، فاطمه عزیزم( خواهرزاده نازنینم) پیش خدا رفت و ما رو تنها گذاشت. یادش بخیر
15 بهمن 1391

بدون عنوان

عزیز دلم سلام امروز آخرین روز تعطیلات تابستونه.من هم از فردا باید مجددا برم مدرسه.شما رو هم تو یه مهد کودک که خوشبختانه دخترخاله عزیزم اونجا مربیه ثبت نام کردیم. خدا رو شکر عکس العمل بدی نسبت به محیط مهد نشون ندادی. خیلی نگرانم آخه خیلی به من وابسته ای. عسلکم 16 شهریور قصد داشتم جشن تولد مفصلی واست بگیرم آخه الان بهتر این مسایلو درک میکنی. اما منو باباجون بعد از همفکری با هم  تصمیم گرفتیم امسال جشنو برگزار نکنیم فقط به خاطر این که خواهر عزیزم با دیدن جشن تولد شما غصه نخوره.آخه اونم حتما دوست داشت واسه دختر 2 سالش جشن تولد بگیره اما وضعیت فاطمه جون جایی واسه جشن و شادی باقی نذاشته.به هر حال تصمیم گرفتیم یه جشن کوچولو با حضور خونواده ...
31 شهريور 1391