دل نوشته

هانیه سادات عزیزم

اینو که مینویسم تو هفت ماهه ای.هر روز که بزرگتر میشی احساس میکنم وظیفه ام سنگین تر میشه.چند ماهه درگیر بیماریتم.

حس میکنم با مصرف قرصای دکتر آهنچیان روز به روز حالت بهتر میشه. بابا جونم خیلی نگرانته. نمیدونی چقدر دوستت داره.

نه ماهی که منتظرت بودم بابایی حسابی سنگ تموم گذاشت.آخه دخملشی. عشق بابایی.وقتی بغلت میکنه و تو رو غرق بوسه میکنه از خوشحالی میخوام بترکم.دوست دارم زودتر بزرگ شی و بهت بگم چقدر دوستت دارم.باهات درددل کنم و سنگ صبورت بشم. از خدا خواستم کمکم کنه مامان خوبی واست باشم.

نازنینم دوستت دارم و میبوسمت.