هانیه ساداتهانیه سادات، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

هانیه دختر ناز مامان

بدون عنوان

عزیز دل مامان سلام. عصر چهارشنبه من و باباجون داشتیم روزنامه میخوندیم که یهو دیدم شما رفتی روی صندلی و بعدش با صورت خوردی زمین.سریع اومدم و بغلت کردم.اما دیدم لب و بینین خونی شده.خیلی ترسیدم.اما سعی کردم نشون ندم تا شما بیشتر از این نترسی. سریع رسوندیمت درمونگاه.دکتر واست رادیولوژی نوشت.بعدش که عکسو دید گفت باید برین پیش متخصص گوش و حلق و بینی.سریع رفتیم مطب دکتر شجاعی.اما منشی سنگدل با وجود اینکه شما رو تو اون وضعیت دید اجازه نداد بریم پیش دکتر.آخه تو اون ساعت مطب همه دکترا شلوغ بود.بعد از کلی گشتن بردیمت پیش یه فوق تخصص.اونم گفت چیزی مشخص نمیشه.اما خدا رو شکر جا به جا نشده. دیروز صبح واست درمونگاهی که دکتر شجاعی میره نوبت گرفتم.چون خ...
5 خرداد 1391

تولد باباجون

چو آفتاب خیال تو با من است امشب نشسته کوکب بختم به دامن است امشب شب ترنم باران، ترانه ی مهتاب شب شکوه ستاره که با من است امشب شب شکوفه و شبنم به باغ بیداری که پر ز لاله و گل دست و دامن است امشب شب نسیم و تبسّم، شب شکوفای ی شب فروغ شقایق به گلشن است امشب چراغ نقره ای ماه، در فضای بهار چو لاله های سحرگاه روشن است امشب چو غنچه سر به گریبان نشسته ای تا چند؟ که گل دمیده ز دامان بهمن است امشب بیا که نوبت گل گفتن است و گل چید ن جوانه های غزل در شکفتن است امشب امروز 18 اردیبهشت تولد 31 سالگی باباجونه. همسر عزیزم تولتو بهت تبریک میگم.از خدا میخوام همیشه در سلامت کامل باشی و سالهای سال...
18 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

دوستای مهربونم سلام از ابراز محبت همه شما عزیزان ممنونم. فاطمه عزیزم فعلا از بیمارستان مرخص شده.از طریق سرنگ شیر و غذاهای رقیق میخوره.خدا رو شکر حالش بهتره. دعا کنید خدا شفاش بده.به دعای خیر شما عزیزان محتاجیم. یا من اسمه دوا و ذکره شفا
12 ارديبهشت 1391