دندون هانیه اوف شده
عزیز دلم ، فرشته نازنینم سلام دیشب باباجون داشت با هانیه گلم بازی میکرد. من هم در حال شستن ظرفهای شام. دیدم بابایی ساکت اومده کنارم ایستاده . کارم که تموم شد اومد جلو و صورتتو شست. تعجب کردم. آخه خیلی مشکوک بود. یه دفعه چشمم افتاد به خون دور لبت. یه لحظه هیچی نفهمیدم و سر گیجه شدم و فقط سر بابایی داد میزدم چی شده؟ چه بلایی سرش آوردی؟و یکریز اشک میریختم. باباجون میدونه چقدر دوستت دارم و حتی تحمل یه خراش کوچیکو ندارم .خلاصه بابایی با زحمت فراوون آرومم کرد و واسم توضیح داد که موقع بازی با صورت خوردی زمین( در حال چهار دست و پا).بغلت کردم و با دقت داخل دهانتو نیگا کردم. اولش فکر کردیم لبت خونی شده ولی خوب که دقت کردم دیدم خونریز...