هانیه ساداتهانیه سادات، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

هانیه دختر ناز مامان

بدون عنوان

نفس مامان سلام دیروز بالاخره کنکور برگزار شد.خداییش آسون بود.آخه همون بخشایی رو که خونده بودم تو امتحان اومد و همه رو درست جواب دادم.اما ای کاش فرصت داشتم و همه کتابا رو کامل میخوندم.خدا کنه قبول شم. عزیزم چند روز پیش تب کردی و حسابی اذیت شدی.حتی شیر نمیخوردی و این برای اولین بار بود که اتفاق می افتاد.آخه شما به شیر مامان نه نمی گی.التماس میکردم شیرمو بخوری اما نمیخوردی.منم حسابی اذیت شدم و درد زیادی رو از این بابت تحمل میکردم. خلاصه بردیمت پیش دکتر و ایشون هم واست تشخیص سرماخوردگی دادند. قضیه شیر نخوردنو که گفتم یه نگاهی به داخل دهنت انداخت و گفت آخه طفلکی داره دندون در می یاره.دندونای کرسی پایین. کلی دارو هم واست تجویز کرد.از ا...
1 بهمن 1390

بیماری هانیه جون

سلام عزیز دلم. 2 شنبه شب رفتیم پیش دکترت.فکر میکردم سرماخوردگی ساده ست. اما دکتر میگه خروسکه.واست آمپول و شربت تجویز کرد.با توجه به جواب آزمایش خونت هم گفت یه مقدار جزئی کم خونی داری. خدا رو شکر 3 شنبه و 4 شنبه ها تعطیلم و میتونم ازت مراقبت کنم.خودمم امروز واسه عکس رنگی کلیه نوبت دارم.دیگه درد کلیه امونمو بریده.اما درد خودمو فراموش میکنم وقتی میبینم گلم مدام سرفه میکنه و به سختی نفس میکشه. فدات شم گلم.چند روزه به جز سوپ نمیتونی غذای دیگه ای بخوری.حسابی لاغر شدی. مامان جونم 10 روزی هست که به خاطر فتق دیسک استراحت مطلقه.بمیرم واسش.اونقد به خاطر درد گریه کرده که صداش گرفته. به خدا درد خودمو فراموش کردم.وقتی میبینم عزیزانم بیمارن.به ...
9 آذر 1390

بدون عنوان

سلام. مامانی اومدم بگم مدتیه که ناراحتی کلیه ام عود کرده و گرفتار دکتر و سونو گرافی و رادیولوژی رنگی ام.چند روزه که شما هم به شدت سرما خوردی و صداتم گرفته. خلاصه اینکه حسابی گرفتارم. منو ببخش نمیرسم واست پست جدید بذارم.انشاالله حالم بهتر شد می یام و عکسای جدیدتو میذارم. دیگه نشستن واسم سخت شده و کلیه ام به شدت درد میکنه.منو ببخش. بای
7 آذر 1390

عید غدیر خم

    عید غدیر خم مبارک دختر نازنینم امروز عید شما سادات گرانقدره و من مثل هر سال پذیرای مهمونای عزیز باباجون و البته شما. امسال دومین عید غدیری هست که تو هم در کنارمون هستی و به جشنمون رونق و صفا بخشیدی. خدای مهربون رو شاکرم که منو خدمتگزار شما سادات قرار داد. واسه تو و باباجون مهربون آرزوی سلامتی میکنم. ...
24 آبان 1390

14 ماهگی هانیه جون

عزیز دلم امروز 14 ماهه شدی.یعنی 14 ماهه خدا دختر گلمو بهمون هدیه داده. و اما هانیه در 14 ماهگی: سریع تر از گذشته قدم برمیداری.جورابتو از پات در می یاری.اگه نتونی به من میگی:ددددددددددمنم واست در می یارم .بعدش دوباره میدی دستم و میگی:منه منه و پاتو میگیری بالا.یعنی پام کن.گاهی اوقات 10 بار یا بیشتر این کارو تکرار میکنی.روسریتو هر چند خنده دار میپوشی عاشق ماشینی.خودتو حسابی واسمون لوس میکنی و چشاتو تند تند میبندی و باز میکنی.به خصوص موقعی که یه غریبه بهت میخنده. وقتی سرمو میذارم رو پاهات، سرتو میذاری رو شونه ام. دستتو میکشی رو سرم و میگی:نا نا(ناز) اسم وسایلو میدونی.مثلا میگیم برو کنترلو بیار.شما هم سریع میری و می یاریش. ع...
17 آبان 1390